جدول جو
جدول جو

معنی ده باران - جستجوی لغت در جدول جو

ده باران
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار که در 3هزارگزی جنوب گاوبندی و 2هزارگزی شوسۀ سابق لار به بندر بوشهر واقع است و 12 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) ، هر چیزی که بجهت مانع باران پوشند. (از برهان). لباس برای حفظ از باران که بترکی یاغمورلق گویند. (دمزن). لباسی که برای حفظ تن از باران پوشند. شیخ نظامی گفته:
ز بس تیر باران که آمد بجوش
فکند ابر بارانی خود ز دوش.
و آنرا چوخای نیز گویند و برهان بمعنی کلاه نیز گفته. (از انجمن آرا) (از آنندراج). لباس مشمع و مانند آن که بر روی لباسهای دیگر پوشند تا باران نفوذ نکند:
من بر تو فکنده ظن نیکو
وابلیس ترا زره فکنده
مانند کسی که روز باران
بارانی پوشد از کونده.
؟ (از لغت نامۀ اسدی) (از صحاح الفرس).
جامۀ از مشمع و جز آن که بروز باران پوشند تا آب بر جامه های دیگر نرسد. رجوع به شعوری ج 1 ورق 197 شود: و از روذان [به دیلمان جامۀ سرخ خیزد پشمین که از وی بارانی کنند و بهمه جهان برند. (حدود العالم). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر با بارانیهای کرباسین و دستارها در سر گرفته پیاده بنزدیک امیرمسعودآمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128). و من که بوالفضلم بر آنجمله دیدم که در سر این دره میاوری حواصل داشتم و قبای روباه سرخ و بارانی (کذا). (تاریخ بیهقی چ ادیب صص 456- 457).
بارانی تنت اگر گلیم آمد
مر جان ترا تنست بارانی.
ناصرخسرو.
بارانی پوشیده بر عادت مسافران. (تفسیرابوالفتوح رازی).
تا چو ابریست کمانشان که چوباران بارد
آسمان بر سر خورشید کشد بارانی.
انوری (از شعوری ج 1 ورق 197).
بارانی آفتاب کنم نز گلیم مصر
کز میغ تر هواست همه کشور سخاش.
خاقانی.
چو باران رفت بارانی میفکن
چو میوه سیر خوردی شاخ مشکن.
سعدی.
پس از سی چلۀ دی این مقرر گشت بر قاری
که بارانی سقرلاط و سقرلاطست بارانی.
نظام قاری (دیوان ص 128).
پیشک آفتاب و بارانیست
بقچه دانست و جامه و ایزار.
نظام قاری (دیوان ص 34).
سواد عشق چون بینی بهل سودای عقل از سر
که در گرمای تابستان بتن بار است بارانی.
قاآنی.
لباده، بارانی نمدین. برکس، جامۀکلاه دار از پیراهن و جبه و بارانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِهْ)
دهی است از دهستان ژاوه رود بخش زراب شهرستان سنندج. واقع در 32هزارگزی جنوب خاوری زراب. سکنۀ آن 85 تن. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ رِ)
دهی است از مرکز دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در 50هزارگزی شمال میناب. سکنه 2000 تن می باشد. آب آن از رودخانه وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
یکی از دهستانهای کوچک نه گانه بخش راین از شهرستان زاهدان. این دهستان در شمال خاوری خاش واقع و آب مشروب دهستان از قنات و چشمه تأمین می گردد. از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3000 تن است و طایفۀ شهنوازی در آن ساکن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
نام پاسگاه مرزبانی کشور و شعبه شیلات جزیره میانکاله است. این محل در 15هزارگزی باختر امیرآباد واقع است و سکنۀ آن افراد پاسگاه و کارگران شیلات می باشند. آب آن از چاهی که در 500 گزی پاسگاه واقع است، تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گلریزان. گل پاشان. و رجوع به گل باران کردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَهْ هََ / هَِ)
ده هزار. (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به ده هزار شود، برای مبالغه و کثرت نیز در نظم و نثربه کار رود. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ شُ تُ)
دهی است از دهستان میمند بخش شهر بابک شهرستان یزد. واقع در 30هزارگزی خاور شهر بابک. دارای 1104 سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. شغل زنان کرباس بافی. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دره باران، دزه باران، قصبه ای نزدیک مرو، (دمزن)، قریه ای است در مرو آنراذره باران گویند، (مرآت البلدان ج 1 ص 155)، از قریه های مرو است که دزه باران گویند، (معجم البلدان)، از قریه های مرو است که آنرا دره باران گویند، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ عَبْ با)
دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی کرمانشاهان. واقع در70هزارگزی جنوب کرمانشاه. سکنۀ آن 250 تن. آب آن از زه آب رود خانه محلی و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان برزاوند است که در شهرستان اردستان واقع است و 149 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان است و 600 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است به حران، از آن ده است سعد عروضی بن حسن و محمد فرازبن احمد، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد، در 23500گزی شمال خاوری مهاباد و 4هزارگزی جنوب شوسۀ مهاباد به میاندوآب، سرزمینی است کوهستانی با آب و هوای معتدل و سالم و دارای 145 تن سکنه میباشد، آبش از چشمه، محصولش غلات، توتون، شغل مردمش زراعت و گله داری است، صنایع دستی اهالی جاجیم بافی، راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 14هزارگزی خاور شوسۀ بم و سبزواران، دارای 50تن سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ماءالمطر. (تحفه)
لغت نامه دهخدا
ناحیتی خوش آب و هوا از مضافات کابل:
اگرچه جای خوش کابل آب باران است
بهشت روی زمین خواجۀ سه یاران است،
؟
لغت نامه دهخدا
(دامْ)
دامنۀ کوه، پیمون نام خطۀ بزرگی در انتهای شمال غربی ایتالیا، از دو طرف مغرب و شمال محاط بعقبۀ جبال آلپ و از جهت جنوب محدود بسلسلۀ جبال آپنین قسمت علیای حوضۀ نهر پو را تشکیل دهد. از طرف شمال، بسویس، از سمت مغرب بفرانسه و از جانب جنوب بلیگوریا و از سوی مشرق به لومباردیا محدود باشد و میان 44 درجه و 46 درجه و 27 دقیقۀ عرض شمالی و 5 درجه و 11 دقیقه و 6 درجه و 52 دقیقۀ طول شرقی امتداد یافته است. طول اعظم ممتده اش از جنوب غربی بسوی شمال شرقی به 282 و عرض اعظمش به 178 هزارگز میرسد. مساحت آن 29349 هزار گز مربع و کرسی آن شهر تورینو است و این خطه بچهار ایالت: تورینو، کونی، نواره، الکساندریا منقسم شده است. پیامونته تماماً در ساحل آدریاتیک واقع گشته و طرف علیای حوضۀ نهر پو را تشکیل میدهدو علاوه بر این رود، نهرهای: تانارو، استوره، بورمیدا، نربیا، دوآره، سسنا و تسین نیز از جبال واقعه در اطراف خطه سرچشمه گرفته و پس از سیراب کردن اراضی تماماً وارد نهر پو میشوند. جهات شمال و مغرب و جنوب این ایالت از دامنه های دو سلسلۀ جبال آلپ و آپنین تشکیل شده است، قسمت وسطی و جهت شرقی آن جلگه است و بااین وصف بازوئی از او بسوی شمال امتداد یافته تا اواسط کشانیده شود و علاوه بر این در میان تورینو و آلکساندریا کوهی ممتد از مشرق بسوی مغرب و در بین جلگه ها چندین تل و پشته نمایان است و در نتیجه مواقع و مناظری بس دلکش و خرم پدید آورده است. هوایش در کوهستانها بسیار سرد ولی سالم و در جلگه ها معتدل و در عین حال سریعالتحول میباشد. اراضی بسیار حاصلخیزی دارد علی الخصوص که فعالیت و سرزندگی سکنه اش بر رونق آن افزوده است و عمده محصولات آن عبارتست از: گندم، ذرت، کتان، کنف، برنج و دیگر حبوبات و تغذی عمده اهالی ازذرت است، باغ و باغچه های فراوان در دامنۀ جبال و بغازها دیده میشود و شراب بسیار خوب دارد، از آنجا ابریشم کلی بدست می آید، معدن آهن و غیره بسیار دارد ولی بسبب نبودن سوخت استخراج نمیشود و مرمرهای بسیار عالی سفید، سبز، زرد، سماقی و احجار بنائی بسیار زیبادارد، معادن نمک متبلور آن نیز بسیار است. چراگاههای فراوان نیز دارد، اما حیوانات اهلیش آنقدرها نیست. اسبهایش پرزور ولی کوچکند، حیوانات وحشی در کوههای بلند یافت میشود در جاهای پست حیوانات شکاری اندک است، صنایع آنجا روزبروز رو بترقی میرود و مخصوصاً کارخانجات منسوجات ابریشمی، نخی، پشمی فراوان دارد، ادوات و آلات فراوان از آهن و پولاد میسازند، کارخانجات اسلحه سازی و دباغخانه های بسیار دارد، خطوط آهن آن بسیارست و بوسیلۀ تونلی در سلسلۀ آلپ با خطوط آهن فرانسه اتصال یافته و تجارت پرفعالیتی بوجود آورده است. اهالی آنجا مردمی دلیر و کوشا هستند و با یک نوع زبان ایتالیائی قریب بزبان فرانسۀ ولایتی معمول در جنوب فرانسه تکلم میکنند که با زبان ایتالیائی ادبی بس متفاوتست و برخی نیز بزبان فرانسه سخن میگویند. خطۀپیامونته در ازمنۀ قدیمه مسکن گلها یعنی اقوام کلت بوده، بعدها رومیان آنجا را تصرف کردند و هنگام سقوط این دولت تدریجاً بدست هرول ها و استروگوتها و لومباردها افتاد و بالاخره تابع شارلمانی شد و سپس شکل نواحی ملوک الطوایفی گرفت و در اوائل قرن یازدهم میلادی هومبرتو کنت ساووا پاره ای از نقاط پیامونته را ضبط کرد و احفاد وی متدرجاً ممالک خود را توسعه دادند چنانکه آمدۀ هشتم از آن خاندان بسال 1391 میلادی عنوان دوک ساووا یافت و همچنین ویکتور آمدۀ دوم بر فرانسه و اسپانیول و اتریش در 1720 غلبه کرد و عنوان پادشاهی ساردنی را بدست آورد. در 1796 بناپارت پیامونته را ضبط کرد و بفرانسه ملحق ساخت و در نتیجه ویکتور امانوئل اول بساردنی منتقل شد و پس از سقوط بناپارت در 1814 بجای خود بازگشت و از سال 1848 پیامونته برای پرورش فکر اتحاد ایتالیا مرکزیتی پیدا کرد چنانکه ویکتور امانوئل بدستیاری نیروهای فرانسوی اکثر نقاط ایتالیا را از دولت اتریش بازپس گرفت و عنوان پادشاهی ایتالیا را بدست آورد و بکمک گاریبالدی و ماچینی و کاوورک اتحاد ایتالیا را بسط داد و پایتخت را اول به فلورانس و سپس به رم منتقل ساخت. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(هََ بْ با)
به صیغۀ تثنیه، مثنای عود، رجوع به عود شود، کنایه از دو شاهد است، در حدیث: اًنما القضاء جمر فادفع الجمر عنک بعودین، یعنی بوسیلۀ دو شاهد، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)،
منبر نبی
و عصای او، (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل باران
تصویر گل باران
گلریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باران
تصویر آب باران
آبی که از ریزش بارش پدید آید ما المطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده هزاران
تصویر ده هزاران
جمع ده هزار ده هزارها
فرهنگ لغت هوشیار
خزانمیان دو ماه رومی کانون یکم و دوم دویم دوماه میان زمستان ازماههای رومی، کانون اول وکانون دوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباران
تصویر هباران
((هَ بّ))
دو ماه میان زمستان، از ماه های رومی، کانون اول و کانون دوم
فرهنگ فارسی معین
روستایی از دهستان دابوی شمالی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ای از بازی محلی سنگ چاران
فرهنگ گویش مازندرانی